خیلی اورجینال نیست، به نظر بسیار شبیه به Wolf Creek و فیلم های بی شمار دیگری از این ژانر است. شما جزئیات آن را به خوبی توضیح داده اید، اما بیشتر شبیه یک شعر است تا یک داستان
1. آیا هند متخصص صندلی راحتی دارد؟
بله و خیر. بله زیرا هند کشوری با 1.2 میلیارد نفر جمعیت است. ما در همه چیز زیاده روی داریم، خوب تقریباً همه چیز. به عنوان مثال، تعداد زیادی از برندگان مدال المپیک وجود ندارد. در خلوت اتاقهای نشیمن یا در جمع دوستان در چایخانهها، ما همیشه در مورد مسائل بیاهمیت و در مورد مسائل مهم اظهار نظر کردهایم. جای تعجب نیست که آمارتیا سن در مورد سرخپوستان استدلالی نوشت. رسانه های اجتماعی بیان نظر شما را بسیار آسان کرده است و ما فقط از آن استفاده می کنیم. فرهنگ همیشه به گونه ای بوده است که فرد را به داشتن نظر تشویق می کند. حداقل در گذشته اینطور بود. به یاد دارید که مهابهارات موارد زیادی دارد که در آن از جوانان نظرشان را میپرسیدند، همیشه در حضور بزرگترها به طوری که احساس خفقان یا موظف به تکرار آنچه یک بزرگتر کرده بود نکنند. متأسفانه برنامه درسی و روش های تدریس و زندگی خانوادگی موجود، تشویق به تفکر مستقل نمی شود، بلکه در بیشتر موارد از آن به سوی افراط رفته و از آن جلوگیری می کند. دسترسی به اینترنت کمترین کمکی به شما نمی کند - شما واقعاً نیازی به تصمیم گیری ندارید، می توانید آنچه را که دیگران می گویند بخوانید و در بیشتر موارد به طور متقاعدکننده ای از آن استفاده کنید. نه، زیرا ما همچنین متخصصان و انجام دهندگان واقعی زیادی داریم - باز هم این مسئله جمعیت. آنها کمک زیادی به جامعه و رسیدگی به مسائل کرده اند. تعداد بسیار کمی در واقع در برابر همه شانس ها موفق شده اند. IMO این منحصر به هند نیست - در سراسر جهان اتفاق می افتد. هر روز تعداد «کارشناسان صندلی راحتی» بیشتر از «متخصصان» است. فقط این که اعداد و دسترسی ما به رسانه ها ما را بلند می کند. در هر صورت بلندی صدا یک ویژگی هندی است. اعتراف: من نیز در تعدادی از مسائل متخصص صندلی راحتی هستم. چه باید کرد؟ ما فقط همینطوریم!
2. چگونه لاک ناخن را از روی صندلی راحتی پاک کنیم؟
فقط کافی است مقداری پاک کننده تاید یا لکه بر روی یک توپ پنبه ای یا حوله کاغذی و کمی آب اضافه کنید و آن را تمیز کنید.
3. چرا نظریه پردازان نظامی، منتقدان صندلی راحتی و جنگجویان فکر می کنند جنگ آسان است؟
زیرا شما می توانید به راحتی (از روی صندلی راحتی خود) هر مشکلی را با 100% آینده نگری حل کنید
4. دو غش در سه هفته: پزشکان صندلی راحتی، به من بگویید چرا؟
من به دلایل مختلف از حال رفته/از بین رفته ام، خستگی، گرمازدگی، مسمومیت، کم آبی - همه آنها توسط یک اثر شدید بر بدن من ایجاد شده است - هر زمان که به طور فعال کاری انجام می دهم، من رانده می شوم، جهنم برای چرم به این ترتیب. من فقط مجبور شدم همه اینها را دوباره بگویم وقتی برای ادامه اهدای خون برگشتم و اگرچه آن را جدی نمی بینم زیرا با توضیح راحت هستم و هر گونه تنظیمات لازم را انجام داده ام بنابراین در ده سال گذشته این اتفاق نیفتاده است - می توانم صادقانه بگوییم که تقریباً برای هر کسی که برای هیچ موقعیتی آموزش بقا ندیده است، یک چرخش مشابه بیش از پنج دقیقه فاصله ندارد. اگر اغلب اتفاق میافتد و میتوانید هر چیزی را که یک علت احتمالی است تا زمانی که فقط خودتان نیست رد کنید - برای تعیین علت، معاینه لازم است. من نیز دو بار پیاپی از حال رفته ام، در پایان یک کنسرت، گروه همه دور میله ایستاده بودند، آخرین بار که می رفتند و گیتاریست ریتم داشت با من صحبت می کرد، احساس کردم که واقعاً به شدت در حال آمدن است - گرما می شود یک توصیف خوب، باز هم با وجود کم آبی، یا شاید مسمومیت (من سیگار نمی کشم و این زمانی است که یک سالن میخانه در طول یک شب به طور متراکم پر می شود)، من به خصوص برای هوا فریاد نمی زدم. & تنها چیزی که میتوانستم فکر کنم این بود که نزدیک بود مریض شوم - میدان بینایی من شروع به از بین رفتن کرد، خودم را معذور کردم و تقریباً به در رسیدم - آنهایی که آن را دیدند گفتند مانند من پر شده بودم و مانند خودم افتادم استخوان ها ناپدید شده بودند - من را روی یک نیمکت بلند کردند و برای مدت کوتاهی به اطراف آمدم و سعی کردم بگویم که خوب هستم که دوباره لنگ زدم. با این حال موفق شدم وسایلم را جمع کنم و با حمل مقداری از آنها به سمت خانه راه بروم که به اطراف آمدم... من فکر میکنم این چیزها نه فقط به خاطر آن عوامل فیزیکی مانند گرما/سرما، هوا، کمآبی بدن و غیره، بلکه به این دلیل که در آن لحظه شما احتمالاً با آگاهی، برنامهها، خاطرات و عملکردهای حرکتی، یک شاهکار ذهنی پیچیده را مدیریت میکنید. گرمای بیش از حد می تواند یکی از راه های رفع آن باشد... - همچنین در نظر بگیرید: "من کف را زیر پا احساس کردم، حرکاتم را هماهنگ می کردم، حداقل یک چیز دیگر در ذهنم بود، همین قبل یک تکان وجود داشت. & سپس مغزم به هم ریخت، مثل باد که برگهای خشک را میوزاند، یا شکری که در آب داغ حل میشود - من به سراغ چیز دیگری رفته بودم، یعنی طبقه بالا میرفت تا مرا ملاقات کند. اميدوارم خوب بشه